اخیراً با قهرمان جهان دریکی از رشتههای فیتنس آشنا شدهام که مربی ورزش برای تناسب اندام هستند. فرصتی پیش آمد تا در مورد بازاریابی و ارتباط با مشتریان به ایشان مشاوره بدهم. ویژگی این رشته به این صورت است که فقط به یک مت ورزشی (زیرانداز تک نفره) و دو وزنه نیم کیلویی نیاز دارد و حرکات طوری طراحیشده که در مدت بیست دقیقه، به اندازه یک ساعت کار در باشگاه بدنسازی، کالری میسوزاند.
با صحبت بیشتر و بررسی نوع ورزش به این نتیجه رسیدیم که مشتریان بالقوه ایشان، افرادی هستند که سلامت و تناسباندام برایشان ارزشمند است ولی وقت کمی برای کاهش وزن و رسیدن به تناسباندام دارند. این افراد به دنبال آن هستند که در یک مدت کوتاه زیر نظر یک مربی حرفهای تمرین کنند و اضافه وزن خود را کاهش دهند و بعد با ورزش سبکتر و مراقبت، در همان وزن بمانند.
به ایشان پیشنهاد دادم از ابزارهای گیمیفیکیشن در کارشان استفاده کنند؛ به عنوان مثال اگر شخصی با وزن ۸۰ کیلوگرم، تمرین را با ایشان شروع کند و وزن ایدهآل او ۷۰ کیلوگرم باشد، زمان استانداردی برای کاهش وزن ایشان مشخص نمایند و نمودار کاهش وزن طبق زمان را رسم کنند. اگر مشتری بتواند طبق برنامه زمانی این ده کیلو اضافه وزن را کم کند، به ازای هر یک کیلو کاهش وزن، ده درصد از هزینه کلاس را تخفیف دهند.
این روند تا زمانی ادامه پیدا خواهد کرد که مشتری مطابق همان نمودار استاندارد، وزن کم کند و اگر کاهش وزن مشتری متوقف شود، هزینهها به همان صورت معمول محاسبه شود. شاید بد نباشد در صورت افزایش هر کیلو وزن مشتری، به اندازه ۲۰% به هزینهها اضافه کرد. حالتهای امتیازدهی افزایشی و کاهشی زیاد دیگری را هم میتوان برای این مشتریان به کار گرفت.
استفاده از ابزارهای گیمیفیکیشن در زمانهایی که مشتری انگیزه درونی برای کاری را دارد، بسیار اثربخش است. هنگامیکه یک هنرجو، دانشجو و… به همراه دستاوردها و پیشرفتهایش، پاداشهای مادی یا معنوی دریافت کند، انگیزه بیشتری برای رشد پیدا خواهد کرد. این کاهش هزینه کلاس، نهتنها در بلندمدت به کاهش درآمد منجر نمیشود، بلکه این مربی را برند کم کردن وزن در کوتاهمدت تبدیل میکند و مشتریان راضی، مشتریان جدید به همراه خود خواهند آورد.
نوشته: مجید برقی